Φ

5
(9)

– یه دقیقه تکون نخور خودشه… نوکِ انگشتم رو دنبال کن. این شکلی که می‌کشم رو گونه‌ت؛ Φ. الان برات درست و حسابی توضیح می‌دم چرا عاشقت شدم.

– باز مست شد!

– نه اتفاقاً! مست نیستم! امشب اصلاً مست نیستم! اصلاً و ابداً! بیا خودت قضاوت کن. نگاه کن… انگار شیش روز همه رو درست کرده بعد رفته تو غارِ تنهائی‌ش گفته ولم کنین کارِ بزرگ هنوز مونده؛ بعد سرِ فرصت اومده، عینکش رو زده، یه شجریان گذاشته، یه بُتر شراب‌سفیدِ توسکانی گذاشته کنارِ دستش و با دقت و تمرکز رو صورتِ تو کار کرده. از این‌جا تا اینجا… یه دایرۀ فرضی بکش. شعاعش دقیقاً می‌شه یک ممیزِ شیصد و هیجده! یعنی لامصب گرد هم نکرده مثلا بکنه یک و شصت دو! دقیقا همون عددِ طلائیِ یک ممیزِ شیصد و هیجده! نسبتِ الهی! آدم فقط با دیدنِ توئه که می‌تونه به وجودش اعتقاد پیدا ‌کنه. می‌خندی؟! بخند. مسخره کن! تو که نمی‌دونی. یه تنه خودت در عینِ حال هم برهان علیت رو اثبات می‌کنی و هم نقض! تویِ ریاضی و فیزیک و شیمی و زیست‌شناسی و الهیات و فلسفه و هندسه و جبر و مثلثات و جغرافی و کیهان‌شناسی و معماری و آناتومی و حتی ادبیات می‌شه اوستا شد؛ از قیافۀ تو! قیافة قافیه‌سازِ تو!

– نخور دیگه!

– ما در پیاله عکس رخ یار دیده‌ایم عزیزم! … ای بی‌خبر ز لذتِ شربِ مدامِ ما! جانِ من… نگاه کن این‌‌جا رو… دستت رو بده. آها! دقیقاً از اینجا… ورملیون لبِ پائینی… تا زیرِ مِنتال توبِرکِلِ چونه‌ت درست مساویه با… از این‌جا تا این‌جا؛ تا زیرِ دماغت! دو تا یه‌چهارم؛ درست می‌شه طولِ دو تا عقیقِ نابت! دقیقاً نصفِ قسمت بالائیش. اون‌وقت هر کدوم از اون دوتا نرگسِ جادو می‌شه یه پنجمِ کلِ رخِ پیاده‌کُشِ‌جبّارت! از چشم‌ها تا خطِ تِمپورال باز هم هر کدوم یه پنجمه! تو که نمی‌تونی ببینی! ببینی هم متوجه نمی‌شی! هر چشمت هم باز یه پنجم این پهناست! ای بر پدرِ نداشته‌ت خدا! ای گند بزنن به عدالتت پروردگارا! این قشنگیش قشنگ مصداقِ بی‌عدالتیِ توئه! 

– دیوانه!

– بوتاکس و فیلرْ سرخوده! آخ آخ از این خمِ ابرو‌ها که دیگه نگو! ای داد و بی‌داد! ای فغان! واقعاً که پشتم به‌سانِ ابرویِ دل‌دار پرخمست که می‌گه همینه!

– باز رفت قرنِ پنج!

– طولِ لب به بینی؛ یک و شیصد و هیجده! عرضِ صورت به طولش؛ یک به یک ممیزِ شیصد و هیجده! نوک بینی تا وسط لب؛ یک و شیصد و هیجده. نسبتِ خطِ رویش مو تا وسطِ خطِ ابرو به همون‌نقطه تا پلکِ تحتانی؛ یک و شیصد و هیجده به یک! لبِ تحتانی به لبِ فوقانی؛ یک و شیصد و هیجده برابر! هِی یک و شیصد و هیجده! هِی یک و شیصد و هیجده! مــــــادرفادر!

– باشه!

– ای بابا! یه دقیقه تکون نده سرت رو.

– بذار پیک‌مو بخورم!

– بخور! مالِ منم پر کن پس! ساقیِ مهوش بده جامی از آن بادة گل‌گون! پرکن که امشبم کارِ ما با رخ ساقی و لب جام فتاده!

– بسه دیگه!

– ای جان! من بندة اون دَمَم که ساقی گوید: جامی دگر نگیـــــر و من نتوانم! بدِه آن جام جان‌فزا رو بچه! بده که شاید فروغِ رخ ساقیت تویِ جام افتد!

– خلی دیگه! خل! بیا بگیر! لااقل معاصرتر شو یه‌کم!

ناب منم که می‌خرم تلخ‌ترین شراب تو… آب منم که می‌روم تا تهِ خواب‌زار تو! شراب رویا بیار… دوباره بر من ببار!  معاصر‌یت‌ش کافیه؟ یا یه کم زیادی شد؟ پرکن پیاله را جیگر که جایِ میْ خونِ جگر می‌ریزی به کامم جیگر! رِ بده!

– رَوَم به جای دگر، دل دهم به یارِ دگر…

– آی نُ ُ ُ ُ ُ ُ٬ بودی حالا!‌ قبل از اینکه بری جانِ من ببین. ببین چجوری ماه و خورشید هم این آینه می‌گردانند! از اینجا تا اینجا! اینجا هم یارو کار خودش رو خوب انجام داده! نه اصلا انگار یاروئی در کار نبوده! کارِ خودِ خودِ لئوناردوئه! انگار خودِ داوینچی خط‌کش و نقّاله گذاشته و یواشکی زیرِ گوشِ لوکا پاچیولی عددِ فی رو براش توضیح داده؛ «هی لوکا! این صورت رو ببین! خط‌ها رو ببین. منحنی‌ها رو تماشا کن! این‌ها همه یک و شیصد و هیجده به یکن! هی! مردک! بسه دیگه! کافیه دیگه لوکا! چشم‌هاتو درویش کن!»

– داوینچی بیشتر از تو به من حساسه!

– هیــــس! فقط نگاه کن! هیچی نگو! این لب‌ها رو تکون نده! لعل خاموش! می‌دونی چیه اصلاً؟ من فکر می‌کنم نسبت‌هایِ صورتِ تو از توالیِ اعدادِ فیبوناچی دقیق‌ترن! این شصت‌ و ‌دو درصدهایِ لعنتی به اون سی و هشت درصد‌هایِ لاکردار اگه تعریفِ معجزه نیست پس چیه؟! عددِ فی یعنی خودِ تو! اما می‌دونی اشکالت کجاست؟

– کجاست؟

– اشکال در فیِ فی‌ت و مافی‌ته! کاشکی اون هم درست بود!

– ها؟!

– کاشکی توت هم فی رعایت شده بود!

– دیگه نمی‌فهمم چی می‌گی.

– آی نُ!‌

Rate This

We are sorry that this post was not useful for you!

Let us improve this post!

Tell us how we can improve this post?

Leave a Reply

Your email address will not be published. Required fields are marked *