Bullog
خُلنگِار
For Our Lost Lion 5 (5)
Φ 5 (9)
– یه دقیقه تکون نخور خودشه… نوکِ انگشتم رو دنبال کن. این شکلی که میکشم رو گونهت؛ Φ. الان برات درست و حسابی توضیح میدم چرا عاشقت شدم.
– باز مست شد!
– نه اتفاقاً! مست نیستم! امشب اصلاً Read more
تیکهلُگ 5 (16)
– حالا که تموم شده شاید بتونی بهم بگی که چی شد که یهو گذاشتی و رفتی.
– میدونی وقتی میخوان تو یه شرکت کسی رو اخراج کنن چیکار میکنن؟
– میگن بیا تو دفترِ مدیرِ منابعِ انسانی Read more
فرتوت 5 (8)
از فردایِ روزِ ازدواج، هر روز صبح، قبل از رفتن سرِکار، مرد زن رو بیدار میکرد تا ویتامینها و قرص کلسیمش رو بهش بده.
زن تو خواب و بیداری غر میزد و یه «بذار بخوابم»ِ مبهم نثار Read more
حدیثِ تو 4.9 (9)
وقتی یارو میگه: «گاهی اوقات، یه داستانِ شیش کلمهای، میارزه به کل یه کتابخونه… خیلی وقتها یه بیت از تمامِ یه دیوان بهتره…» دقیقاً منظورش اینه:
شهری مُتحدّثانِ حُسنت
الّا متحیّرانِ خاموش
سعدی
* تصویر: محمود فرشچیان
بازنده 4.9 (15)
پسرک لاغراندام با تردید از روی صندلیش بلند شد و مِنمِنکنان گفت:
– من… من دقیقاً نود روزه… نود روزه که لب به مشروب نزدم.
حاضرین جلسه نامنظم برای پسرک دست زدند.
فرانک که وسط نیمدایرة صندلیها Read more
الطَّلَاقُ مَرَّتَانِ 4.7 (14)
(برایِ محسن)
من در چهل سالگی باز شدم صفر. باز رسیدم به هیچ.
مهریه، نفقه، خونه، ماشین، همه اثاث مال تو.
شیش روزِ سارا هم مالِ تو.
اتاقِ بچگیهایِ خونه پدری مالِ من.
جمعههایِ سارا هم مالِ من.