Bullog

خُل‌نگِار

پلک 5 (1)

به چشم به هم زدنی، «ماضی» شد… داستانِ عشق ما.

کِرْم داره… 5 (1)

   جوونوری که اون بالا نشستی: هر که هستی… هر چه هستی… بس کن این نامهربونی…  

(* با تشکر از ایرج رزمجو)  

 

آرزویِ سنگینِ احتمال‌ناپذیر 5 (2)

    چقدر دوست داشتم الان یه زن پیشم بود که: خوشگل بود، صداش جیغ جیغو نبود، سایزاش همونی بود که من می‌خواستم، غر نمی‌زد، منطقی و مؤدب بود، Show off نبود و «میلان کوندِرا» رو می‌فهمید.   اون‌وقت Read more

دوازده و چهل و پنچ دقیقه 5 (1)

  ساعت دوازده و نیمِ رسید ایستگاه راه‌آهنِ مرکزیِ فرانکفورت. زودترین بلیت قطار رو برایِ پراگ خرید. واردِ استار‌باکسِ کنارِ ایستگاه شد. کوله‌پشتیِ سنگینش رو کنار یه میز خالی گذاشت و یه لاتة بزرگ سفارش ‌داد. از دخترکِ پشتِ Read more

مثلِ یه عکسِ تازه‌ظاهر شده در تاریک‌خونه 5 (8)

   

(برایِ مَت کینگِ The Descendants) 

  هوسِ سیگار کردم… ولی نمی‌خوام بیدار شی. مثلِ هر شب پشتت به منه. بازوهامون تو هم گره خوردن و با هر نفست موهات گردنم رو غلغلک می‌ده. نمی‌خوام بیدار شی. Read more

باکارا 5 (1)

– تو همه جور در مورد نیکلای حرف می‌زنی. چطور می‌توانی بشناسیَش؟ آیا واقعا در مدت شش ماه می‌شود یک مرد را شناخت؟ او مرد برجسته‌ای‌ است. حالا ولی افسرده‌ است، حرف نمی‌زند، کاری نمی‌کند. ولی سابق بر این… Read more

آدیداس‌هایِ کهنۀ سباستین 5 (3)

  –      لااقل پنجرۀ اتاقتو باز کن که این بویِ گند از اتاقت بره بیرون. دوباره بالا آوردی؟ –      اصلاً حوصلۀ نصیحت ندارم امروز بِنی. –    Read more